۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

ایران و ایرانی میگویند تو در شام ما مشعل مایی تو امید تاریخ فردایی

چهارسرو بلند چهارقهرمان با قامت ایستاده در کنار فرمانده آتش حنیف کبیر 
در ستیغ کوه در بلند ابر در همه آبی صحرا بشنویم خروشتان بشنویم خروشتان بشنویم خروشتان 
هربار از کنار اوین رد شدم علیرغم اینکه سن زیادی نداشتم و آگاهی خیلی زیادی از حنیف و یارانش نداشتم ولی به همان اندازه چند کتاب از ته دل نوشته شده بود ، خواندم احساس نزدیکی خاصی به آنها که در تپه های اوین تیرباران شده بودند می کردم . همیشه ۴ خرداد درست ۴صبح خودم را به آنجا می رساندم و این سرود زیبا را زمزمه میکردم وچند بار همان مسیر را می دویدم و بعد به کوه می زدم بلند فریاد می زدم :‌ تو در شام ما مشعل مایی تو امید تاریخ فردایی .....
و امروز چه به حق مسعود ما این را اثبات کرد . این مشعل امید تاریخ ایران را روشن و روشن تر نگاه داشت . این همه سال این مشعل در برابر همه طوفانها روشن ماند و مسعود ما از شیره جانش به آن سوخت رسانی کرد آری با یارانش با قهرمانانش و با ایرانیان آزاد و شجاعش . 
خودم این گزارش را خواندم خیلی خاطرات و امیدها در قلبم زنده شد خواستم شما را هم شریک کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر