چهارسرو بلند چهارقهرمان با قامت ایستاده در کنار فرمانده آتش حنیف کبیر |
در ستیغ کوه در بلند ابر در همه آبی صحرا بشنویم خروشتان بشنویم خروشتان بشنویم خروشتان
هربار از کنار اوین رد شدم علیرغم اینکه سن زیادی نداشتم و آگاهی خیلی زیادی از حنیف و یارانش نداشتم ولی به همان اندازه چند کتاب از ته دل نوشته شده بود ، خواندم احساس نزدیکی خاصی به آنها که در تپه های اوین تیرباران شده بودند می کردم . همیشه ۴ خرداد درست ۴صبح خودم را به آنجا می رساندم و این سرود زیبا را زمزمه میکردم وچند بار همان مسیر را می دویدم و بعد به کوه می زدم بلند فریاد می زدم : تو در شام ما مشعل مایی تو امید تاریخ فردایی .....
و امروز چه به حق مسعود ما این را اثبات کرد . این مشعل امید تاریخ ایران را روشن و روشن تر نگاه داشت . این همه سال این مشعل در برابر همه طوفانها روشن ماند و مسعود ما از شیره جانش به آن سوخت رسانی کرد آری با یارانش با قهرمانانش و با ایرانیان آزاد و شجاعش .
خودم این گزارش را خواندم خیلی خاطرات و امیدها در قلبم زنده شد خواستم شما را هم شریک کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر